بهتر آن است که زائر، اگر آمد به حرم

سه قدم عشق بورزد ، دو قدم فکر کند

 

به کف صحن...به گنبد...به غم گوهرشاد

زیر این قبه به هستی ... به عدم...فکر کند








دو بیت بالا از درون یک غزل انتخاب شدند که شاعرش آقای مهدی رحیمی است.

این دو بیت به نظرم دو بیت پخته و محکم و با محتوا آمد.

نمی دانم شاعر محترمش این ها را آگاهانه رعایت کرده یا برق الهام در ضمیر ناخودآگاهش جهیده.

به هر حال؛

در بیت اول:

 این را تصور کنید که قدم زدن جزو جدانشدنی زیارت امام رضا (ع) هست و هرکس به زیارت حرم رضوی رفته خاطره ای از قدم زدن های آرام در صحن های حرم دارد.

قدم زدن هم نسبتی با فکر کردن دارد. انسان ها –مخصوصا مردها- بیشتر در حال قدم زدن فکر می کنند. تا جایی که مکتب فلسفی دوره ای از یونان و در ادامه معاصرین ابن سینا به مشائیون معروف بود. به معنی قدم زنندگان.

(دو قدم فکر کند...)


دیگر اینکه شاعر یک رندی مختصری هم کرده! در نوشته های مربوط به آداب زیارت می خوانیم که "بهتر است که زائر برای زیارت غسل کند. یا سه بار فلان ذکر را بگوید و ..."

(بهتر آن است که زائر...سه قدم عشق یورزد، دو قدم...)

 

دیگر اینکه همه می دانند حرم حضرت رضا (ع) جای دلهای عاشق و روح های لطیف است. سه قدم عشق ورزیدن و دو قدم فکر کردن ، نهایت ادب و احترام عقل در محضر عشق است. عقلی که خوب می داند نقطه پرگار وجود است ولی نمی خواهد در این دایره سرگردان باشد!

 

دیگر اینکه در بیت دوم ، از عبارت «غم گوهرشاد» صرف نظر کنیم  -به نظر  برای ضرورت رعایت آهنگ بیت از کلمه غم استفده شده-

خب!

زائر به چه فکر کند؟ به ملکوت؟ به عرش و کرسی؟ به لوح و قلم؟

 نه! به همین نزدیکی ... به سنگ های صحن زیر پایش... به قوس گنبد پیش رویش ...

(این ها یاد آوری می کند :  به همین شتری که بر آن سوار است و همین کوه هایی که پیش روی اوست و همین آسمانی که بالای سر دارد*)

البته که معماری حرم مملو از معنا و محتواست. تصویر حقایق هستی است که از عقل به خیال و از خیال به حس معماران بزرگ مسلمان نازل شده.

فکر کردن به اینها بخواهی یا نخواهی فکر کردن به هستی است با همه ی بیکرانگی اش.


دیگر اینکه گفته: به هستی ... به عدم...فکر کند.

اگر می گفت به هستی فکر کند هیچوقت به این رسایی نبود.

وقتی عدم در کنار هستی گفته می شود. بنا به این قاعده که «ضد ، ضد را می نماید در صدور» تاکید گوینده بر هستی پررنگ تر می شود. یعنی که منظور خود هستی و ذات آن است.

 


 

* (افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت؛ و الی السماء کیف رفعت؛ و الی الجبال کیف نصبت؛ و الی الارض کیف سطحت ...)(غاشیه/17)

نوشته شده توسط مهران در ساعت  | لینک  |