خوانش غزل های حافظ "در سکوت"

 

1- جز آستان توام در جهان پناهی نیست

سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست

 

2- عَدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم

که تیغ ما به جز از ناله‌ایّ و آهی نیست

 

3- چرا ز کوی خرابات روی برتابم؟

کاز این بِهَم به جهان هیچ رسم و راهی نیست

 

4- زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر

بگو بسوز... که بر من به برگ کاهی نیست

 

5- غلام نرگس جمّاش آن سهی سروم

که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست

 

6- مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

 

7- عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حُسن!

که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

 

8- چنین که از همه سو دام راه می‌بینم

به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست

 

9- خزینه ی دل حافظ به زلف و خال مده

که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست


 

1- حواله گاه=بازگشت گاه

 

2- عَدو = دشمن

 

4- به برگ کاهی نبودن= به اصطلاح امروز "پر کاهی ارزش نداشتن"

 

5- ظاهر گل نرگس شبیه چشم ست.

 

جمّاش: شوخ و افسونگر

 

سرو سَهی: سرو راست قامت و بلند.

قبلاً به نسبت سرو و غرور اشاره شد.

 

تعبیر "غلامی برای چشم" مثل "غلام همت" تکرار دارد .

کنایه ی تعارف گونه ایست. یعنی که در نظرم خیلی بزرگ و باشکوه است...

 

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی ...

غلام نرگس مست تو تاجدارانند...

غلام مردم چشمم که با سیاه دلی / هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم

 

6- همین معنی به بیان دیگر در بیت دیگری:

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ / که رستگاری جاوید در کم آزاریست

 

7- چقدر زیبا!

عنان کشیده = آرام و آهسته ، در مقابل عنان گسسته ،

درک زیبایی این بیت برای هم عصران حافظ شدنی تر است. این تصویر که پادشاه یا فرمانداری معمولا سوار بر اسب از میان جمعیت مردم عادی رد میشده و هرکسی سعی میکرده شکایت و دادخواهی خود را از مدیران میانی! به گوش شاه برساند.

 

اگر غزل را عارفانه در نظر بگیریم :

پادشاه کشور حُسن ، حضرت حق و دادخواهان، همه ی خلایق اند.

یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله و هو الغنی الحمید - فاطر- 15

 

و تعبیر دور از ذهنی هم نیست. در نگاه عارفانه، هرچیز که هستی دارد ، تجلی جمال خداوند است. جایی در آفرینش پیدا نمیشود که از این حقیقت خالی باشد. (نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست)

 

8- زلف شناسی یکی از بخش های مهم حافظ شناسی است. 

 

9- باز اگر غزل را عارفانه در نظر بگیریم:

زلف نماد کثرت و خال نماد وحدت میشود.

یعنی که ما را بین این دو سرگردان مکن.

 

هر سیاهی: احتمالاً سیاه (که رنگ زلف و خال هم هست) اشاره به بردگان سیاه پوست هم داشته باشد. کارهای بزرگ و مهم (مثل خزانه داری) کار غلامان نبوده.

 

خوانش غزل های حافظ "در سکوت"

نوشته شده توسط مهران در ساعت  | لینک  |