خوانش غزل های حافظ "در سکوت"

 

1- هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

 

2- حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

 

3- دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

 

4- گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان

نگاه دار سر رشته ... تا نگه دارد

 

5- صبا! بر آن سر زلف ار دل مرا بینی

ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد

 

6- چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت:

ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد

 

7- سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری

که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد

 

8- غبار راهگذارت کجاست تا حافظ

به یادگار  ِ نسیم ِ صبا نگه دارد

 


 

2- بی نگاهی به این بیت از سعدی نیست :

 

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

یکی تمام مطلع بوَد بر اسرارم

 

5- نظیر همین معنی:

مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید

از آن غریب بلاکش خبر نمی آید

٭

زلف او دام است و خالش دانه ی آن دام و من

بر امید دانه ای افتادم اندر دام دوست

٭

جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت

دست در حلقه ی آن زلف خم اندر خم زد!

٭

از دام زلف و دانه ی خال تو در جهـان

یك مرغ دل نمانده نگشته شكار حُسن

٭

زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تیر بلاست

یاد آر ای دل كه چندینت نصیحت می‌كنم!

٭

من سرگشته هم از اهل سلامت بودم

دام راهم شكن طرّه ی هندوی تو بـود

٭

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت...

 

و ...

 

 

از همه این تعابیر که درباره زلف -که منزلگاه دل هاست- شده اینطور احساس میشود که کسی به هوای آرزوی بلندی، گذرش به سرزمین زلف افتاده و همانجا گرفتار شده است.

دقیقا مثل دام های صیادی که درونش دانه ی طمع برانگیزی دارد و بعد هم گرفتاری هایی.

8- راهگذار=عابر

شش بار تکرار صدای "آ" در مصراع اول این بیت هم ، هنرنمایی شاعر است.

شبیه این واج آرایی در مطلع غزلی دیگری هست که در سفرش به یزد و از سر دلتنگی برای شهر خودش شیراز سروده بود:

 

نماز شام غریبان چو گریه آغازم...

 

که تکرار صدای کشیده "آ" در آن حالت حزن و اندوه را تداعی میکند.

 

خوانش غزل های حافظ "در سکوت"

نوشته شده توسط مهران در ساعت  | لینک  |