1- هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
2- حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
3- دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
4- گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته ... تا نگه دارد
5- صبا! بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
6- چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت:
ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
7- سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
8- غبار راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار ِ نسیم ِ صبا نگه دارد
2- بی نگاهی به این بیت از سعدی نیست :
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
یکی تمام مطلع بوَد بر اسرارم
5- نظیر همین معنی:
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
از آن غریب بلاکش خبر نمی آید
٭
زلف او دام است و خالش دانه ی آن دام و من
بر امید دانه ای افتادم اندر دام دوست
٭
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه ی آن زلف خم اندر خم زد!
٭
از دام زلف و دانه ی خال تو در جهـان
یك مرغ دل نمانده نگشته شكار حُسن
٭
زلف دلبر دام راه و غمزهاش تیر بلاست
یاد آر ای دل كه چندینت نصیحت میكنم!
٭
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شكن طرّه ی هندوی تو بـود
٭
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت...
و ...
از همه این تعابیر که درباره زلف -که منزلگاه دل هاست- شده اینطور احساس میشود که کسی به هوای آرزوی بلندی، گذرش به سرزمین زلف افتاده و همانجا گرفتار شده است.
دقیقا مثل دام های صیادی که درونش دانه ی طمع برانگیزی دارد و بعد هم گرفتاری هایی.
8- راهگذار=عابر
شش بار تکرار صدای "آ" در مصراع اول این بیت هم ، هنرنمایی شاعر است.
شبیه این واج آرایی در مطلع غزلی دیگری هست که در سفرش به یزد و از سر دلتنگی برای شهر خودش شیراز سروده بود:
نماز شام غریبان چو گریه آغازم...
که تکرار صدای کشیده "آ" در آن حالت حزن و اندوه را تداعی میکند.