1- گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم ِ گشاد از کرمش میدارم
2- به طرب حمل مکن سرخی ِ رویم که چو جام
خون ِ دل ، عکس ، برون میدهد از رخسارم
3- پرده ی مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم
4- پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
5- منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی ِ کلک ، همه قند و شکر میبارم
6- دیده ی بخت به افسانه ی او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم؟
7- چون تو را در گذر ای یار نمییارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟
8- دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا !
بجز از خاک ِ درش با که بود بازارم؟
0- روح کلی این غزل نگرانی است. نگرانی انسان سالکی مثل حافظ از اینکه نکند تلاشش به ثمر نرسد و به آن گشایش روحی که آرزوی اوست دست پیدا نکند.
در بعضی از نسخه های دیوان حافظ (غیر از نسخه غنی و قزوینی) این بیت هم اضافه بر ابیات بالا در غزل وجود دارد:
بصد امّید نهادیم در این بادیه پای
ای دلیل دل گمگشته فرومگذارم!
1- باز هم تکرار مضمون شکایت از زلف.
گره افتادن در کار تناسب با گره هایی دارد که در پیچ و تاب زلف هست.
و در شعر حافظ نماد مصائب و مشکلاتی است که طبیعت زندگی در مرحله ی دنیاست (طبیعت زلف است) و تا رسیدن به مقام وحدت باید با صبر و حوصله آنها را گره گشایی کرد:
مثلا در این بیت:
چون نافه نفس در جگر باد صبا سوخت
تا یک گره از زلف گرهگیر تو واکرد
نافه، خونِ لخته شده ایست که در شکم آهوان صحرای ختن (جایی در سرزمین چین) جمع شده و بین موی بدن آهو ها لخته و سفت میشود.
مردم این خون لخته شده (مُشک) را از بین گره های موی آهوها باز میکنند و چون بسیار معطر و خوشبوست به عنوان عطر استفاده میکنند.
مُشک سیاه رنگ است. مثل اینکه خون دل آهو سوخته و خشک شده باشد! و شاید بخاطر همین به رنگ سیاه ، مِشکی هم میگوییم، که اصلش مُشکی است.
باد صبا (که از شخصیت های شعر حافظ است و هر سحرگاه از جانب شرق میوزد)، در مسیرش از صحرای ختن هم میگذرد و هرجا میرود ، بوی مُشک را با خود میبرد.
همه ی این ها در شعر حافظ نمادهای محسوس هستند برای تداعی معانی ای که حافظ آن ها را درک و تجربه میکند.
در واقع بوی خوش ِ باد صبا، همان حال دلپذیری است که حافظ تجربه کرده و همه ی آنها در شعر او نمادپردازی شده.
و برای رسیدن به آن همیشه باید از مصائب و مشکلات زندگی دنیایی گره گشایی کرد تا باد صبا مشک بو شود.
2- پرده یک بار به معنی گوشه ی موسیقی و بار دیگر به معنی آستان.
بار به معنی اجازه.
4- "نگذارم" = اجازه ورود ندهم.
چون کار پاسبان و پرده دار حرم پادشاه همین بوده ، که هرکسی را به درون راه ندهد.
6- "بخت خفته" در مقابل "بخت بیدار" چندین جا در دیوان بکار رفته.
"به افسانه در خواب شدن" هم اشاره به قصه های شبانه دارد که برای خوابیدن بچه ها تعریف میکنند.
7- تناسب ظاهری "یار" با (نمی "یار"م دید)
و 9 بار تکرار حرف (ی) در یک بیت!!