شروع تازه ی شعرند، خطّ پایان ها

بهار می رسد از راهِ این زمستان ها

 

چه شاعرانه رها کرد، ابر فروردین

وجود گمشده اش را به پای باران ها

 

اگرچه برگ درختان به خاک می افتد

شروع دفتر مهر است در دبستان ها

 

چه گریه ها که نکردیم و ابرها رفتند

چه گوی ها که نکردیم صید چوگان ها

 

برون از این قفس تنگ، چه نوربارانی ست!

که راه راه نشسته درون زندان ها

 

نبار ابر بهاری! نبار! حق داری

گلی نمی دمد از بستر خیابان ها

....

و ابر و باد و کواکب، هنوز در کارند...

که قطره ای بتراود ز چشم انسان ها


 

نوشته شده توسط مهران در ساعت  | لینک  |