غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد؟!!

 

 

این سوالِ از سر حیرت و شگفتی در دیوان حافظ شیرازی، بهترین شرح برای بزرگترین تفاوت بین انسان سنتی و انسان روزگار ماست.

انسان سنتی فیلسوفانه تر از انسان روزگار ما زندگی میکرد. از هر اتفاق ساده ای دریچه می ساخت برای اینکه چراغ ایده آل معنوی اش را روشن نگاه دارد.
خواه این اتفاق تحویل سال نو باشد، یا بدنیا آمدن فرزند، یا شروع یک وعده غذایی، یا فراسیدن شب ، یا دمیدن صبح ، یا کار روزمره ای مثل وارد شدن به یک خانه!

انسان سنتی بسیار فیلسوفانه تر از ما زندگی میکرد، نه اینکه علم و آگاهی اش به آن محتوا بیشتر از ما بوده باشد، او برای پذیرش و راه دادن این مفاهیم به زندگی روزمره اش به اندازه ما سخت گیر و پرسشگر نبود.

برای او هیچ آغاز و پایانی بدون یادآوری و نام آوریِ ازلیت و ابدیت هستی انجام نمی گرفت.
این است که بالای هر درگاهی نقشی یا نمادی یا نامی از خداوند یکتا وجود داشت.

در گذشته های دور که روزگار افسانه دوستی و نمادپردازی و بیان سمبولیک بود ، خورشید (مهر) سمبلی از حضور حیات بخش و همیشگی ازلی و ابدی بود -که هنوز هم روی تزئینات درهای فلزی پیدا میشود- بعدها بیان سمبولیک و اسطوره ای جای خودش را به بیان انتزاعی تر و خالی تر از تشبیه و توصیف داد، و نام جای نماد را گرفت.

درِ ورودی سرای ایرانی ، آغاز خانه بود. خانه جایگاه "انسان" بود. به تبعِ قدر و مقام انسان ، جایگاه او هم قدر و مقامی از قداست داشت ، چراغی که به خانه روا بود به مسجد حرام میشد.

کتیبه ی سردر خانه که معمولا نامی از نام های خدا ، یا آیتی از کتاب خدا یا سخنی ، نمادی و نشانی که یک ربط و اشاره به او داشته باشد ، یکی از ارکان "ورود" به سرای ایرانی بود.

نوشته شده توسط مهران در ساعت  | لینک  |